این موضوع مخصوصا در سریالهای مناسبتی ماه رمضان مشهود بود که در 3شبکه سراسری کشور همه سریالها جدی، تلخ و فاقد مضامین شاد و مفرح بود.این نکته به علاوه پخش یک سریال طنز تکراری و پخش نشدن یک سریال طنز دیگر از تلویزیون و توزیع آن در سوپر مارکتها ما را با این سؤال مواجه میکند که بر سر طنز تلویزیون چه آمده است؟
تقریبا تمام صاحبنظران رسانهای حداقل یک جمله درباره تأثیر گذار بودن طنز و لزوم وجود این گونه برای تعدیل احساسات و تاثیرات روانی مختلف در شرایط جامعه ما نوشتهاند. اما نکته اینجاست که عمدتا کمدیهای ما نیز کمکم از ظرفیتهای طنازی خود تهی شده و به دلایل گوناگون به سمت ابتذال حرکت کردهاند. امروزه با نگاهی به سردر سینماها میتوانیم به حضور قوی یک ویروس مخرب که ساختار نرم افزاری سینمای ما را فرا گرفته است پی ببریم؛ یک نوع کمدی پیش پا افتاده گیج و بیهدف با الگوهای
تکراری که اگر نیک بکاویم پایش در الگوهای نمایشهای رو حوضی استوار است یا نمونههای آثار کمدی موفق سینمای ایران و جهان را باز تولید میکند.
این ویروس مخرب گاهی سینمای دفاع مقدس را هدف میگیرد و گاهی هم گونههای خانوادگی و اجتماعی را و در نهایت کلیت ساختار سینمای ایران را به سمتی میبرد که کمکم دیگر نشانی از اقتدار سینمای ایران در جهان هنر مشاهده نمیشود.
اما نکته مورد نظر ما ورود این ویروس به ساختار تلویزیون است. حقیقت این است که سلایق تصویری مخاطبان برنامههای نمایشی در کشور ما اعم از تلویزیون و سینما خیلی زود به سمت ابتذال حرکت کرده و به آن عادت میکنند. بسیاری از مخاطبان سیما بهدلیل وجود میل به تفریح و شادی در اعماق روان خود مخصوصا هنگام مواجهه با مخاطرات خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی هر محصولی را که بهعنوان سریال یا فیلم طنز میبینند بعد از یک گارد اولیه، به آن عادت کرده و بهعنوان یک محصول سرگرمکننده میپذیرند.
چند هفته قبل برنامه سینمایی هفت یک نظرسنجی انجام داد تا تأثیرگذارترین چهره سینمای دفاع مقدس را از دید مخاطبان سیما مشخص کند و متأسفانه از میان تمام شخصیتهای خلق شده در آثار ارزشمند این سینما، مجید سوزوکی حائز رتبه اول شد. این نکته به ظاهر بیربط اتفاقا نشاندهنده نوع سلایق مخاطبان عمومی تلویزیون است که خیلی زود میتوانند از محصولات کمارزش ملهم شده و آن را بهعنوان ارزش بپذیرند و از آن مهمتر نشان دهنده وظایف متقابل سیما در مقابل مخاطبی است که اتفاقا باید در رسانه تلویزیون سلایق تصویریاش ارتقا یابد.
در مورد آثار کمدی و سریالهای طنز وضع دشوارتر است چون کمدی همیشه بیشتر از دیگر ژانرها استعداد مبتذل شدن را داشته است و این موضوع به دلایل متفاوتی رخ میدهد.
اولین و مهمترین نکته وجود محدودیت در موضوعات طنز است که نکته دوم را نیز به همراه خود میآورد؛ محدودیتهای تلویزیون باعث میشود که ارتباط آثار کمدی با ادبیات طنز قطع شود چرا که ادبیات طنز ما یا آنقدر انتقادی است که از خط قرمزهای تلویزیون پا بیرون میگذارد و یا به موضوعاتی میپردازد که بهدلیل ورود به عرصه شوخیهای قومی و... عملا مجال ورود به رسانه عمومی نمییابند چرا که در فرهنگ ما با وجود حضور قوی این نوع طنز در ادبیات شفاهی، بیان آن با صدای بلند و در جمع خانواده یک نوع بیادبی به حساب میآید. البته کمدیهایی مثل شبهای برره، مرد هزار چهره و مسافران رامبد جوان عملا موفق بودهاند و لاجرم ماندگار نیز هستند اما همین آثار موفق نیز خیلی زود، یا توسط خود عوامل و یا توسط تیمهای دیگر تولیدی وارد الگوهای تکرارشونده و مبتذل میشوند.
مسئله بعدی حضور چهرههای تکراری در عرصه فیلمنامهنویسی است. برخی از این نویسندگان گرچه استعدادهای خوبی در عرصه طنز آوری هستند اما گاهی اوقات احساس میشود که در خلأ نوآوری، آثار موفق گذشته خود را بازتولید کرده و اصطلاحا تنها آستر کت را عوض میکنند. به همین دلیل شوخیهای تکراری و تکهکلامهای آشنا به بازیهای بازیگران نیز تسری یافته و این موضوع سبب همانندی شخصیتهای داستانها و بالاخره سریالها میشود.
گاه حتی میبینیم دو سریال با دو کارگردان متفاوت چنان به هم شبیه هستند که لاجرم باید نقش کارگردان را در آن برابر با هیچ بدانیم.
در خلأ همین نوآوری معضلاتی مثل دیالوگها و رفتارهای سخیف به کمدی راه مییابد و گاهی کار به زدن توی سر و کله هم و حتی شکلک درآوردن میرسد.
اما در اینجا سؤالی که مطرح است این است که بالاخره تکلیف کمدی و طنز در تلویزیون را چه کسی تعیین میکند؟ آیا پخش نشدن سریالهای طنز یا پخش آثار گذشته راه چارهای برای غلبه موقت بر شرایط موجود است؟
در دهه 70 در عرصه کمدیهای تلویزیونی اتفاق خاصی افتاد و برنامههایی چون ساعت خوش و پرواز57 توانستند ظرفیتهای کمدی در تلویزیون ایران را از سطح کمدیهای رادیویی به سبک صبح جمعه با شما ارتقا دهند و طرح نویی در اندازند که هنوز بعد از گذشت نزدیک به دو دهه، کمدیهای تلویزیونی و حتی سینمایی از آن بستر تغذیه میکنند؛ یعنی هنوز هم چهرهها و حتی شوخیهای همان جریان است که کمدیهای تلویزیونی را مدیریت میکند.
مهران مدیری، مهران غفوریان، سعید آقا خانی، رضا شفیعیجم و... همه از بازماندگان همان جریانند که در عرصه بازیگری تا کارگردانی حضور دارند و کسانی نیز که به این جریان اضافه شدهاند تقریبا خود را در همین گروه جذب کرده و همانها را تکرار کردهاند.
بهنظر میرسد امروزه هم تلویزیون و هم سینمای ما محتاج گروه جدیدی است که بتواند طرح نویی در اندازد و طنز تلویزیونی را از این دایره بسته تکرار و ابتذال خارج کند. البته در شرایط امروز سینما و تلویزیون ما که کمیت و تولید انبوه حرف اول را میزند چنین اتفاقی بعید بهنظر میرسد.